مِهرنِگارْ_

  • خانه 

کارکوچک

11 اردیبهشت 1401 توسط مِهرنِگارْ_

#مِهْرْنِگارْ_

داشت پیاده از کتابخانه بر‌می‌گشت. قدم می‌زد و با خودش فکر می‌کرد چه کاری می‌تواند برای خدا بکند؟ یک گروه فرهنگی بزرگ تاسیس کند؟ یک کارگاه مدلباس پوشیده راه اندازی کند؟ یک خیریه راه بیندازد؟

هیچ کدام در توانش نبود.همین طور که می‌رفت ناگهان چشمش به حرف رکیکی که روی دیوار با گچ نوشته شده بود و نقاشی نامناسب کنارش که چهره ی شهر را آلوده کرده بود افتاد. ناراحت از کنار آن عبور کرد و در دلش از وضع جامعه ناراحت شد. چند قدمی که رفت چیزی در ذهنش درخشید. برگشت و با دستمال توی دستش ناسزا و نقاشی را پاک کرد.

حالا لبخندی به لب داشت و با خود تکرار میکرد

“یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر”

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 2 نظر

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت

نظر از: مهتاب [عضو] 
  • نخلستان
مهتاب

https://nakhlestan.kowsarblog.ir

سلام عالی بود

1401/02/16 @ 23:03
نظر از: السلام علیک یا امیرالمومنین [عضو] 
  • غزلهای عاشقی
  • راهیان نجف اشرف
  • سایدا

سلام علیکم. چقدر زیبا. به قول فرمایش حضرت علی علیه السلام؛ (مضمون به این سخن) اگر دستت نمی‌رسد صدقه‌ی زیاد بدهی از همان اندک دریغ نکن که این خیلی بهتر از هیچ خیر و کمک نکردنی است.

1401/02/11 @ 16:19


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مِهرنِگارْ_

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس